بایگانی برچسب‌ها: بردگیم

مجموعه ای از بازیهای دست ساز یکی از خوانندگان

استاندارد

یکی از خواننده های خوش سلیقه وبسایت، آقای امیررضا (چهارده ساله) عکسهایی از بعضی از بازیهایی که خودش به صورت دست ساز درست کرده برام فرستاده. من خودم که خیلی از دیدن عکسها لذت بردم. ممنونم از امیررضا برای فرستادن این عکسها. اینجا میذارمشون، فکر میکنم شما هم از دیدنشون لذت خواهید برد:

بازی مونوپولی ساخت امیررضا:

بازی Dao:

بازی عمو پولدار:

بازی مسابقه اتوموبیل رانی بدون تاس:

تجربه‌های بازی در ایران (از خانه تا کافه)

استاندارد

(نوشته شده توسط شقایق)

از اونجایی که بازی یکی از دغدغه‌های مهم فکری ماست، وقتهایی هم که ایران میریم، بیشتر وقتمون به بازی کردن، معرفی بازی یا بحث راجع به بازی میگذره. تو این نوشته من چند تا از مشاهدات جالب خودم رو که مربوط به بازی در سفر آخرمون به ایران میشه، مینویسم.

برخورد شماره یک. Qwirkle

مثل همیشه که به ایران میریم، بخش بزرگی از چمدونهامون پرشده بود از جعبه‌های بازی و اسباب‌بازی که برای دوستان و خانواده سوغاتی می‌بریم. فقط امسال یه فرقی داشت: به جز بازی‌هایی که برای جوون‌ها و بچه‌ها بردیم، یه بازی هم برای پدر و مادرم بردیم. پدر و مادر من اهل بازی نبودند. فقط گاهی که ما اصرار می‌کردیم تو بعضی از پارتی‌گیم‌های ساده، به اصرار ما بازی می‌کردند. مادرم هم تا جایی که می‌تونست تلاش می‌کرد از زیر همون هم در بره. ولی امسال ما بازی Qwirkle رو بردیم و گفتیم که این رو برای خونه آوردیم و نه به طور خاص برادرزاده ام. همون اول مادرم از شکل کاشی‌های بازی خوشش اومد و با اشتیاق نشست که قوانین رو یاد بگیره. وقتی که بازی کردند، بیشتر علاقه‌مند شدند. طوری شده بود که مادرم صبح و عصر و شب پیشنهاد می‌داد که باهاش بازی کنیم. حتی وقتی ما داشتیم یه بازی دیگه می‌کردیم، می‌خواست زودتر تموم بشه که بریم با اون Qwirkle بازی کنیم.
بعد از این که ما خونه‌شون رو ترک کردیم، هر شب بعد از شام تا وقت خواب دو نفری دو سه دست بازی می‌کنند. تا حدی که امشب که به‌شون زنگ زدم، گوشی رو دیر برداشتند و پدرم گفت: ببخشید، گرم بازی بودیم! بعد از مدتی که با پدرم صحبت کردم، پرسیدم: مادر نیست؟ گفت چرا ولی سخت تو فکره که چطور یه شیش‌تایی بسازه!
نتیجه‌گیری اخلاقی:Qwirkle بازی ساده‌‌ و جذابیه که می‌تونه همه افراد خانواده رو، از رده‌های مختلف سنی، دور هم جمع کنه.

برخورد شماره دو. Settlers of Catan

یکی از بازیهایی که برای برادرزاده ۱۱ ساله‌ام بردیم، نسخه اولیه بازی Settlers of Catan بود. بازی رو راحت یادگرفت و خیلی هم خوشش اومد. در نتیجه دم به ساعت ازمون میخواست که باهاش بازی کنیم. ولی …
بازی این طوره که یه سری منابع برای محصولات مختلف هست که روشون از ۱ تا ۱۲ شماره‌گذاری شده. فقط هیچ منبعی با شماره ۷ وجود نداره. هر کسی تو نوبتش دو تاس میندازه و بسته به جمع عدد دو تاس یه سری محصول مربوط به اون عدد رو به دست میاره. وقتی دو تاس شیش تایی رو بندازید، احتمال به دست آوردن عدد ۷ از هر عددی بیشتره (حساب کتابش با خودتون). ولی همونطور که گفتم، با آوردن عدد ۷ هیچ محصولی به دست نمیارید تو این بازی. چون هیچ منبعی با شماره ۷ نیست. در عوض میتونید آقا دزده رو حرکت بدید که بره یکی از بازیکنها رو غارت کنه. البته از غارت اون چیز زیادی هم دست شما رو نمیگیره. این طوری بود که من حوصله‌م سر رفت و بر ضد دزد شورش کردم و قرار گذاشتیم که دیگه دزد با عدد ۷ تکون نخوره و به جاش هرکی ۷ آورد، یه دونه محصول به دلخواه برداره. من این طوری بیشتر دوست داشتم ولی برادرزاده‌ام همچنان دوست داشت که با دزد رو هم بریزه.
نتیجه‌گیری اخلاقی: بازی برای نوجوانها هم مناسبه و میتونه خیلی جذاب باشه. ولی اگه بازیکن‌های باشخصیتی مثل من تو بازی هستند که ترجیح میدن خودشون سود کنند به جای این که فقط باعث ضرر دیگران بشن، میتونید همین تغییری رو که ما دادیدم رو تو بازیتون اعمال کنید. راستش مسئله با شخصیتی شوخی بود. من مشکلی ندارم تو بازی، بقیه بازیکنها رو له کنم ولی دزد جلوی پیشروی بازی رو میگیره، چون هی همه ۷ میارن و یکی منابعی که جمع کرده رو از دست میده. در نتیجه: بازی یه طور بی‌لذتی طولانی میشه.

برخورد شماره ۳. کافه برد

از قبل از این که بریم ایران هم برنامه‌مون بود که به کافه برد سر بزنیم. تعریفش رو از دوستان شنیده بودیم. روزهای اولی که ایران بودیم هم سایتشون راه‌اندازی شد. به خاطر سرعت و شرایط اینترنت تو ایران، من سایت رو ندیدم ولی مسعود یکی از ویدیوهاشون رو دانلود کرد و بهم نشون داد. باورم نمیشد. بذارید روراست بگم، اغلب از ایرانیها انتظار ندارم که کار اوریجینال و حرفه‌ای ارائه کنند. بیشتر کارها یا کپیه یا خیلی ناشیانه درست شده، یا هردو. اغلب هم وقتی بهشون میگی، یا انکار میکنند یا میگن اینجا ایرانه! انگار تو ایران محکومیم که کارها رو سرسری انجام بدیم. بگذریم. خلاصه این ویدیو عالی بود. احترام منو نسبت بهشون چند برابر کرد و همینطور کنجکاویم رو که ببینم اینها کین.
یه روز دوشنبه‌ای حدود ۴ عصر رفتیم کافه برد. هنوز زود بود برای کافه رفتن تو یه روز کاری و ما اولین مشتریها بودیم. برای همین تونستیم همراه با بررسی بازیها، با امیر آیین هم گپ بزنیم. قفسه بازیهاشون با توجه به شرایط سخت یا غیرمستقیمی که میتونند بازیها رو تهیه کنند، شامل تعداد خوبی بازی تو سبکهای گوناگون و همینطور درجه سختی و آسونی مختلفه. کنجکاو بودیم که چه سهمی از مشتریان کافه، به هدف بازی وارد میشن. بسیار شاد شدیم که امیر گفت که تقریبن نود و نه درصد به هدف بازی وارد میشن و ممکنه یه درصدی هم باشن که راه گم کرده باشند.

از ساعت پنج، پنج و نیم کم کم بقیه میزها هم پرشد و بقیه کارکنان کافه هم رسیدند. با این که خودمون داشتیم بازی میکردیم ولی حواسم به میز بقلی هم بود که میخواستند یه بازی انتخاب کنند. از حرف زدنشون و نوع سوالهاشون میفهمیدم که مدت زیادی نیست که با دنیای بازی آشنا شدند. میدونید؟ به نظرم این خیلی خوب اومد. فهمیدم درسته که نود و نه درصد مشتریها به هدف بازی وارد میشن ولی اینطور نیست که همه‌شون جزو اون دسته کوچیک شدیدن علاقه‌مند باشند که بازی اگه تو ثریا هم باشه، برن سراغش. فهمیدم که آدمهای جدیدی هم دارن علاقه‌مند میشن. خریدن بازی تو ایران کار ساده‌ای نیست و میتونه خیلی هم گرون دربیاد. کافه برد این امکان رو میده که با پرداخت مبلغی بازیهای مختلفی رو امتحان کنید که شاید امکان خرید همه‌شون رو نداشته باشید، یا حتی مطمئن نباشید که آیا ممکنه ازش خوشتون بیاد.
این طور نیست که کافه بردیها فقط تو تهیه مجموعه بازیهاشون، طراحی سایت یا ساخت ویدیو حرفه‌ای باشند. به کیفیت خوردنیها و آشامیدنیهاشون و نظر مشتریها نسبت به اونها اهمیت میدن. به نظر من که چای ماسالا و شکلات داغ شون خیلی شیک بود. این که شکر کم مصرف میکنند، منو خیلی راضی کرد. وقتی شما غروب بعد از کار به جای دویدن میرید کافه، دیگه اقلن باید در مصرف شکر صرفه جویی کنید 😉
از صمیم قلب برای کافه برد آرزوی موفقیت میکنم که هم خودشون به همین خوبی به کارشون ادامه بدن، و هم موفقیتشون باعث شه که دیگرانی هم بخوان این تجربه رو تکرار کنند. به نظر من اینطور کافه‌ها برای گسترش فرهنگ بازی خیلی مهمه. اینطوری بازی میتونه تبدیل بشه به یه فعالیت سرگرم کننده بعد از کار. مثلن بعد از یه روز کاری، آدمها برن گوشه دنج یه کافه، با دوستاشون بازی کنند و یه چیزی بنوشند و خستگی کار روزانه رو فراموش کنند.
اون وقتها که ما دانشجوی لیسانس بودیم، تهران انقدر کافه نداشت. بعدنها تعداد کافه‌ها یه کم بیشتر شد، از دوستی که رستورانهای زیادی میشناخت پرسیدیم که کافه خوب هم میشناسه. جواب داد: «از شما دوتا (یعنی من و مسعود) گذشته، میخواین برین کافه چی کار؟». اون وقت میخواستیم بریم قهوه و کیک خوشمزه بخوریم. ولی تصور کنید که میتونستم بهش جواب بدم که میخوایم بریم یه بازی جالب کنیم. تصور کنید آدم به دوستش بگه که کافه فلان بازی بهمان رو آورده و بریم دور هم امتحانش کنیم. من این تجربه رو نداشتم، امیدوارم آينده‌گان داشته باشند.